سعی میکنم نفسم را حبس کنم
و بذارم همونطور بمونه
اجازه نمیدم این لحظه تموم شه
تو با من رویایی رو آغاز کردی
که داره لحظه لحظه شدیدتر میشه
صدای پژواک ش رو میشنوی؟
دستمو بگیر
حاضری زندگیتو بامن تقسیم کنی؟
چون عزیزم، بدون تو
شکوه هزاران پرتو نورانی
و ستاره هایی که از آسمان می دزدیم
هرگز کافی نخواهد بود
هرگز کافی نیست
کوهی از طلا هم خیلی کمه
دستام اگه دنیا رو تو مشتش بگیرن باز
هرگز کافی نخواهد بود
هرگز کافی نخواهد بود
برای من
هرگز، هرگز
هرگز، هرگز
هرگز برای من